Tuesday, 7 October 2008
بیمارستان
اومدم از لندن عکس بذارم و بنویسم که یهو این داستانو شنیدم، با عرض شرمندگی ولی بازم حالم بد شد، بازم خشمگین شدم، از امتی که برای علی اصغری که نمی دونن کی بوده چی بوده، نه دیدنش، نه عکسی دارن ازش نه رابطه خونی نه حتی اطمینان از بودنش، زار که هیچی فرق سرشونو می شکافن، ولی این بچه های کوچیک بی گناه دوروبرمون، بدم می یاد از آدمای بی طرف از خودم که نمی تونم کاری بکنم نمی تونم با مشت بکوبم تو دهن اون دکتر و منشی، که با بی تفاوتی یه کی دیگه رو مسئول می دونن، بابا شاه مملکت اصن ... تو آدم باش تو دست کم دوروبرتو، در حد یک متر مربعی که هر روز توشی و درست کن
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment