Tuesday 16 September 2008

زنگ تفریح




بازم سلام! خوبم سرما خورده ام ولی ملالی نیست، اگه از خوندن تکست و الفبا خسته شده اید این عکسارو بذارین جلوتون فوت کنین سرتون، از شمال سوئد گرفتم همونجایی که رفته بودم دو ماه پیش و اصلن خوش نگذشت
। راستی شما در مورد تاریخچه سو، تین در ایران چیزی میدونین دوستم از ایران کمک خواسته که به دلیل مشکلات فیلتری براش بگردم!

Friday 12 September 2008

اصلنم شرمنده نیستم

باور کنید یا نکنید از زور شرمندگی به خاطر تاخیر نمی یومدم بنویسم و خوانندگان بیشمار اینجا رو منتظر گذاشتم، را ستش خیلی ازین جمله های وبلاگ نویسان بدم می یاد که وای سرم خیلی شلوغه و وقت ندارم چون به نظرم با برنامه ریزی وقت اضافه هم پیدا می شه ولی من شخصا تازگی ها خیلی بی برنامه و تنبل شدم و یه دنیا کار نیمه کاره دارم، مهمترینش یه کتابی که ترجمه کرم و سر بیست صفحه آخرش هی دارم جفتک می ندازم و بعدی هم مقاله ای که تا ده روز دیگه باید تو انگلیس ارایه کنم و هنوز کلمه ای ننوشته ام।
امروز سالگرد آشنایی من و ... نمی خوام اسمشو بگم نری چطوره؟ خوبه چون هم به پری میاد و هم نرینگی در خود داره که بسیار با قد و هیکل دوست پسر موبر با مزه من جور در میاد! الان خونه نیست ولی ازون جایی که وضع مالی خرابه تصمیم گرفتیم تو خونه بشینیم، فیلم تماشا کنیم و شرابی بزنیم