Monday 10 November 2008

عشا

یه نفس راحت ....
عشا رو آزادکردن
جدن انگار یه باری رو از رو دوشم برداشتن!

Sunday 2 November 2008

تفریح

بعد یه مدت درس و مقاله نویسی!!! دیروز رفتیم کنسرت همایون شجریان تو اوپسالا شهری نزدیک استکهلم، کوتاه بود ولی خیلی لذتبخش بود، فکر کنید که وسطای کنسرت دوست پسرم پرسید هنوز یه آهنگه؟ به خاطر اینکه نه فارسی می فهمه و نه از موسیقی ایران چیزی می دونه (هنوز) فکر کرده همش یه آهنگه! بهش می گفتم که شعرها مال قرن دوازدهم سیزدهمه بعد از کنسرت یه بحث طولانی داشتیم به همراه دو نفر دیگه که چطور هنوز شما شعرها و متون هشت نه قرن پیشو می فهمید! این پایداری زبان رو نشون می ده یا بسته و ایزوله بودنشو، خودم برام دومی منطقی تر بود ولی نمی دونم چرا بی خودی می خواستم اثبات کنم که نه این به خاطر استبیلیتی زبان ماست! وا! شب هم رفتم فیلم جدید جیمز باند، کوانتوم اف سالس، من که اسمو درک نمی کنم شما خودتون ترجمه ش کنید ولی دو چیز که به نظرم جالب اومد:
یکی اینکه این فیلم به نظرم یه نقطه عطف تو فیلمهای اکشن اگه ببینیند می فهمید چی می گم، به خاطر حس در صحنه بودنی که به تماشاگر می ده یه چیزی در حد سینما دوهزار اون موقع ها
دومی هم دور شدن از قهرمان گرایی فیلمهای امریکایی انگار دیگه هالیوودی ها به این نتیجه رسیدن که دوره قهرمان ایده آل ساختن تموم شده واسه همین آدمها واقعی تر دارن میشن تو این فیلم به جاهایی دلتون می خواد جیمز باند و بزنید بس که بدجنس و خود خواه
،فعلن همین واقعن نمی شه اینجا نوشت نه می تونم نقطه بذارم نه عدد باید بشینم به فکری به حال این وبلاگ بکنم
فردا هم کورس جدیدمون شروع می شه رسانه و جرم